نوشته شده در تاريخ چهار شنبهبرچسب:زندگی,گورستان,ترس,امید, توسط بهروز امیری |

 

 
 
در زندگی نه هدفی دارم نه مسیری، نه منظوری و نهحتی معنایی. اما شادم و این نشان می دهد که یک جای کار ایراد دارد! چارلز شولز
 
بی سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمی توانندبخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزندو دوباره بیاموزند … الوین تافلر
 
نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، مناز سکوت موریانه ها می ترسم.
 
به شخصیت خود….. بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.. زیرا شخصیت شما… جوهر وجود شماست.. و آبرویتان… تصورات دیگران نسبت به شما است
 
باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهنداماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند این دیدگاه است که تفاوترا خلق میکند
 
گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان میکردن که . . . چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد
 
یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشنکند و ذره ای از نورش کاسته نشود
 
مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوستهباز است . . .
 
روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهیدبود… تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید
 
تنهادو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان. “وین دایر
 
کـــــــــــمبــاش از کم بودنت نتــــــــرس اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه، همونه کهاگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . .
 
یکدرخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود,طولانی ترین سفرها با اولینقدم. (لائوتسه)
 
انســـــــــانهاىبــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد وپنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــاراست.
نوشته شده در تاريخ دو شنبهبرچسب:مرگ,دوستان,عمر,زندگی, توسط بهروز امیری |

 

 
 
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند

اشک در چشم، کبابی خوردند

قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند

ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم.

نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت

دست بر سینه دم در ا
يستاد و غذا هیچ نخورد

راستی هم که برادر خوب است.

دست تان درد نکند،

ختم خوبی که به جا آوردید

اجرتان پیش خدا

عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود

متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز

ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب

دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ

روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم

ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز

که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم.

رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا

آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم

همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان

همه آنهایی که نمی دانستم،

عشق من در دلشان ناپیداست.

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
وز همه خوبیهام

و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته

تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:

" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم."

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان

من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم

من به اندازه یک مجلس ختم،
                                                 دوستانی دارم!
 
 
نوشته شده در تاريخ شنبهبرچسب:زندگی, توسط بهروز امیری |

زندگی برای من همیشه اسان بی نقص یا دقیقا همان طور که انتظارش را داشتم نبوده

من فقط انتخاب کرده ام که در هر شرایطی

خوشبخت و شکر گزار باشم

نوشته شده در تاريخ سه شنبهبرچسب:خوش بختی,زندگی,خدا, توسط بهروز امیری |

شاید همه انچه که در زندگی می خواهم را نداشته باشم

اما انقدر مورد لطف خدا هستم

که همه انچه که نیاز دارم فراهم است

به همین خاطر شکر گزارم

زندگی برای من همیشه اسان بی نقص یا دقیقا همان طور که انتظارش را داشتم نبوده

من فقط انتخاب کرده ام که در هر شرایطی

خوشبخت و شکر گزار باشم

 

سخت ترین نکته درباره ی مشهور بودن اینه که مردم همیشه با تو مهربان هستند

و هر چه بگویی نظرت را تایید می کنند .

حتی اگر کاملا احمقانه باشد

رابرت دنیرو

بزرگترین موفقیت زندگی ام این بوده است که با چشم های خودم ببینم

که چه طور فراموشم می کنند

گابریل گارسیا مارکز

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبهبرچسب:جان,خزان,زندگی,عشق, توسط بهروز امیری |

 

آمـدي، جـانـم بـه قـربـانـت ولــي حـالا چـرا

بی وفا،حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارويي و بعـد از مرگ سهـراب آمدي

 سنگدل اين زودتر مي خــواستي، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست

 من که يک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـيـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــي داده ايــم

 ديگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا

وه کـه بـا ايـن عـمرهـاي کـوتـه بي اعـتبار

 اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزير افکنده بود

اي لـب شـيـرين جـواب تـلخ سربالا چـــرا

اي شب هجران که يکدم در تو چشم من نخفت

 اين قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پريشان مي کند

 در شگـفـتم من نمي پاشد ز هـم دنــيـا چـرا

در خـزان هـجر گـل اي بلبل طبع حــزين

 خامُـشي شـرط وفـاداري بـود، غـوغـا چـرا

شهـريارا بي حبـيب خود نمي کردي سفر

اين سفـر راه قـيامت مي روي، تـنهـا چـرا

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبهبرچسب:خوشبختی,زندگی ,دل,گل, توسط بهروز امیری |

خوشبختی ما در سه جمله خلاصه می شود         

تجربه از دیروز*استفاد از امروز*امید به فردا*ولی حیف که ما به سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم                        حسرت دیروز*اتلاف امروز*ترس از فردا*                              --------------------------------------------------------------------*زندگی را تو بساز نه بدان ساز که سازندو پذیری بی حرف زندگی یعنی جنگ تو بجنگ زندگی یعنی عشق تو بدان عشق بورز*                                                     -------------------------------------------------------------*گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود زندگی*عشق*اسارت*قهر* آشتی همه بی معنا بود*

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.